سکته ناقص
این من هستم!
درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید

پيوندها
نفس ما
آبجی تینا کوچولوی خودم
آبجی اسما
رازنوشتِ يــــه پسرهــــ
دانلود نرم افزار های پرتابل
افکار یک ذهن مضطرب
ما دو نفر
تنبیه داداشم
ساعت رومیزی ایینه ای
رقص نور لیزری موزیک

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان داناک می ترسه! و آدرس danak-tanha.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.









ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 90
بازدید دیروز : 2
بازدید هفته : 92
بازدید ماه : 114
بازدید کل : 40346
تعداد مطالب : 40
تعداد نظرات : 209
تعداد آنلاین : 1

نويسندگان
سمانه

آخرین مطالب
<-PostTitle->


 
شنبه 1 مهر 1391برچسب:, :: 15:0 :: نويسنده : سمانه

امروز اول مهره و می دونم که همه بچه ها خوشحال بودن که رفتن مدرسه،اما فکر نکنم کسی به اندازه من از باز شدن مدرسه ها خوشحال باشه.

آخه تعطیلات تابستون و کلا هر تعطیلی برام مثل شکنجه می مونه چون دایم زیر نظر پدر مادرم هستم و مجبورم کارایی رو بکنم که بدم میاد. اما زمان مدرسه حداقل نصف روز و آزادم،آزادم طوری که می خوام باشم، زهرا دوست عزیزم و ببینم و از همه مهم تر نمازای ظهرم و به جماعت وبا خیال راحت بخونم. وای که امروز چقدر نماز بهم کیف داد.

آخه همین چند روز پیش بود موقع نماز ظهر یه سکته ناقص زدم.همیشه وقتی می خوام نماز بخونم در اتاقم و قفل می کنم که کسی نتونه بعد از در زدن بیاد تو ،یا آیدین یهو بی هوا نیاد تو اتاق.مامان بابا وآیدین اون روز بیرون بودن  من در اتاق و قفل نکردم ،رکعت سوم نماز بودم که یکهو صداشونو از طبقه پایین شنیدم اصلا فکر نمی کردم به این زودی ها بیان.خلاصه رکعت آخر و طوری خوندم که نفهمیدم چی گفتم.خیلی ترسیده بودم ،بعد از سلام دادن سریع سجاده و چادرم و کردم زیر تختم چون صدای آیدین و می شنیدم که با هیجان از پله ها بالا می اومد و صدام میزد.می خواست وسایل مدرسه شو که خریده بود بهم نشون بده، طبق معمول بی هوا در اتاق و باز کرد و پرید تو ،اونقدر ترسیده بودم و هول کرده بودم که سرش داد زدم مگه صد بار نگفتم اول در بزن بعد بیا تو . الهی، بد جور خورد تو ذوقش و آروم گفت ببخشید و بعد رفت بیرون.خیلی دلم براش سوخت و بعدش از دلش در آوردم(نگید بدجنسم)

اما این اتفاق برام تجربه ای شد که حتی اگه تنها هم هستم باید احتیاط کنم.


 



نظرات شما عزیزان:

داداش امیر
ساعت22:04---1 مهر 1391
التماس دعا آبجی خانم
پاسخ:بدجوری محتاجم به دعا داداش امیر


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: